۱۳۹۲ آذر ۷, پنجشنبه

حکایت سؤ استفاده ‌ستاد انتخاباتی حسن روحانی از زندانیان سیاسی را در دلنوشته پژمان ظفرمند بخوانید:




زمانی که من و دوستانم برای انتخابات سال ۹۲ فعالیت میکردیم از ما دعوت شد تا در جماران در میتینگ انتخاباتی آقای حسن روحانی شرکت کنیم به اتفاق آقای محمد پارسی و دیگر دوستان در آن میتینگ حضور به عمل رساندیم اما به دلایل جو حاکم در جماران از رفتن به داخل خودداری کردیم . پس از پایان میتینگ انتخاباتی برای دقایقی با جناب آقای حسن روحانی هم صحبت شدیم و ایشان از من دعوت کردند تا دیگر زندانیان سیاسی را دعوت کنم تا در ستادها فعالیت کنند و دعوت کردند تا فردای آن روز در ستاد مرکزی واقع در هفت تیر با ایشان دیداری داشته باشم اما بعد از آنکه در حال خروج از جماران بودیم متوجه شدیم چند تن از دوستانمان دستگیر شده اند و همان شب بیانیه‌ای در سایت ستاد آقای روحانی منتشر شد که نوشته شده بود هرگونه آشوب و شورش خیابانی را محکوم می کنند در صورتی که هیچ گونه آشوب و شورش خیابانی صورت نگرفته بود . فردای آن روز به ستاد مرکزی مراجعه کردم و پیگیر آزادی دوستانمان شدم اما در ستاد رفتار مناسبی با من نشد به دیدار آقای نعمت زاده و ناطق رفتم و از انها درخواست کردم تا برای آزادی دوستانمان تلاش کنند اما آنها نیز با برخوردی بد با من برخورد کردند و گفتند اینها عضو ستاد نبوده اند که شاید من نیز در جواب برخورد مناسبی با آنها نداشتم . فردای آن روز به دیدار خانم فائزه هاشمی رفتم و از ایشان خواستم که برای آزادی دوستانمان تلاش کنند که ایشان با کمال احترامی که به من داشتند گفتند پسر دایی ایشان نیز از بازداشت شدگان هستند و حتی ستاد برای ایشان نیز کاری نکرده اند . بعد از پیروزی انتخابات دستگیر و در اتهام اول به اجتماع و تبانی در جماران متهم شدم . قصد تخریب جناب آقای روحانی را ندارم و حتی در ادامه راه نیز از ایشان حمایت خواهم کرد من انتظار زیادی از ایشان بعد از ۷۰ روز انفرادی و ۲ ماه زندان نداشتم جز اینکه حداقل یک دلجویی از ما میکردند . جناب آقای روحانی گفتید صدای ما را میشنوید امیدوارم صدای ما به شما برسد تا شاید فقط شعار ندهید عمل کنید .

برگرفته از صفحه پژمان ظفرمند


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر