۱۳۹۳ آذر ۹, یکشنبه

نگذاریم منیژه را بار دیگر به سیاه چاه های مخوف جمهوری اسلامی ببرند.

برای آزادی منیژه صادقی فعال مدنی اجتماعی در مسائل کودکان و زنان که مادر ٤ فرزند است و فرزندان و خانوادش در نگرانی بسر میبرند تلاش کنیم . 

نگرانی بسر میبرند تلاش کنیم . نگذاریم منیژه را بار دیگر به سیاه چاه های مخوف جمهوری اسلامی ببرند.
مردم مبارز سنندج همچون همیشه این بار هم برای آزادی بی قید و شرط منیژه که انسانی زحمتکش و دلسوز در مسائل اجتماعی و فعال در مسائل کودکان و زنان است به میدان بیاییم و خواستار آزادی وی شویم . فرزندانش هم اکنون بی خبر از مادرشان و خیلی نگرانند .
منیژه به هیچ حزب و سازمان سیاسی وابسته نسیت فقط یک فعال اجتماعی است. منیژه را در این روز های سخت تنها نگذارییم . بازداشت و دستگیری و اذیت و آزار منیژه صادقی را شدیدن محکوم کنییم . و خواستار آزادی بی قید و شرط وی شوییم

ﺷﻬﺮﺍﻡ ﺍﺣﻤﺪﯼ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻗﻄﻌﯽ ﺷﺪﻥ ﺣﮑﻢ ﺍﻋﺪﺍﻡ




ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺯﯾﺮ ﺷﺮﺡ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻗﻄﻌﯽ ﺷﺪﻥ ﺣﮑﻢ اعدام ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ، ﻣﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﺎ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﮐﻨﯿﻢ، ﺷﺎﯾﺪ فردا ﺩﯾﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﻌﻤﻪ ﺗﺒﻌﯿﺾ ﻭ ﻇﻠﻢ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩﯼ ﺷﻮﺩ.

ﺷﻬﺮﺍﻡ ﺍﺣﻤﺪﻱ ﻣﺘﻮﻟﺪ ١٣٦٦ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﻨﺪﺝ ﺩﺭ ﺍﺭﺩﻳﺒﻬﺸﺖ ١٣٨٨ ﺑﻪ ﺍﺗﻬﺎﻡ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻫﺎﻱ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺩﺭ مسجدﻣﺤﻞ ﺳﻜﻮﻧﺖ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻭ ٣٣ ﻣﺎﻩ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﻱ ﺍﻧﻔﺮﺍﺩﻱ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﺳﻨﻨﺪﺝ ﻭ زنجان
تحت شكنجه ﻭ ﺑﺎﺯﺟﻮﻳﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ٤٣ ﻣﺎﻩ ﺑﻼﺗﻜﻠﻴﻔﻲ ﺩﺭ ﻣﻬﺮﻣﺎﻩ ١٣٩١ ﺩﺭ شعبه بيست و هشت ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﻘﻴﺴﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﺩﮔﺎﻫﻲ ٥ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺍﻱ ﻭ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻭﻛﻴﻞ ﺗﺴﺨﻴﺮﻱ ﺑﻪ اتهام محاربه ﺑﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﺤﻜﻮﻡ ﺷﺪ . ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭﻣﻴﻦ ﺳﺎﻝ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻱ ﻭ ﺗﺤﻤﻞ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﻳﻦ شكنجه هاي ﺭﻭﺣﻲ ﻭ ﺟﺴﻤﻲ ﺩﺭ ﺍﺭﺩﻳﺒﻬﺸﺖ ١٣٩٢ ﺣﻜﻢ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻭﻱ ﺑﻪ ﻭﻛﻴﻞ ﺗﺴﺨﻴﺮﻱ ﺍﺵ ﺍﺑﻼﻍ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻭ در اعتراض ﺑﻪ ﺣﻜﻢ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺗﺠﺪﻳﺪ ﻧﻈﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ .

ﺍﺗﻬﺎﻡ ﺷﻬﺮﺍﻡ ﺍﺣﻤﺪﯼ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﯼ ﻭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﻣﻘﺪﺳﺎﺕ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﻨﺒﯽ
ﺷﻬﺮﺳﻨﻨﺪﺝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﭘﻠﯿﺲ ﺳﺎﻋﺖ 10 ﺷﺐ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺍﺯ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺪﻭﻥ
هشدار به ﺍﻭ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﭼﻨﺪ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﮕﺪ ﻫﺎﯼ
آنها بيني ﺍﺵ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﺩﮐﺘﺮ ﯾﮏ ﮐﻠﯿﻪ ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ روده اش را برداشته بود. .
ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﻭ ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺍﺣﻤﺪﯼ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪ ﻭﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺳﻦ ﺍﻭ ﺩﺭ
زمان دستگيريﺯﯾﺮ 18 ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺩﯼ ﻣﺎﻩ 1391 ﺑﻪ ﺍﺗﻬﺎﻡ ﻣﺤﺎﺭﺑﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﻭ
به خانواده اﺍﺵ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ .
ﺷﻬﺮﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﺤﻞ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﺩﺭ ﻓﺎﺻﻠﻪ 8 ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺗﺒﻌﯿﺪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ
امكان ملاقات ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻭ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺍﺯ
ملاقات در حادثه ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺁﺳﯿﺐ ﺩﯾﺪﻩ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺍﻭ ﺿﺮﺑﻪ ﻣﻐﺰﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ . ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻬﺮﺍﻡ
ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﻮﺩ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺣﮑﻢ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺩﻭﻡ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺣﺎﻝ ﺟﺴﻤﯽ ﻭ ﺭﻭﺣﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
بعد از شنيدن خبر اعدام پسرش بهرام ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺯ ﺑﺪﻧﺶ ﻓﻠﺞ ﺷﺪ .
ﭘﺪﺭ ﺷﻬﺮﺍﻡ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻃﻠﺐ ﺑﺨﺸﺶ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
آيا من ﺑﺎ ٧۴ ﺳﺎﻝ ﺳﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﺤﻤﻞ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ؟ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﯾﮏ ﻭﮐﯿﻞ
شياد تمام دار ﻭ ﻧﺪﺍﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ . ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﺷﺮﻑ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﺑﻪ
زنداني انتقال داده ميشود. ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩﺍﻡ، ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻓﻠﺞ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻧﯿﺰ ﻣﺮﯾﺾ ﺍﺳﺖ
و حالا بعد از اينهمه ﻣﺼﯿﺒﺖ ﻣﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺗﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﺪ .
پسرم يكي از چندين زنداني ﻋﻘﯿﺪﺗﯽ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻄﺎﻟﺒﺎﺕ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﮐﺮﺩ، ﺑﻠﻮﭺ، ﻋﺮﺏ ﻭ ﺗﺮﮐﻤﻦ
كه خواستار ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻭ ﺗﺪﺭﯾﺲ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﻗﻠﯿﺘﻬﺎﯼ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ."
ﺷﻬﺮﺍﻡ ﺍﺣﻤﺪﯼ ﺩﺭ ﺭﻧﺠﻨﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :" ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﺯﺍﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ
دغدغه با رعايت ﺣﻘﻮﻗﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ . ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﻣﯿﻠﻪ ﻫﺎﯼ
زندان سپري كردند، ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻭ ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺑﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ
دارند كه آزاد زندگي كنند . اما ﻣﻦ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﺎ ﺗﺒﻌﯿﺾ، ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﺎ ﻇﻠﻢ ﻭ ﻧﺎﺑﺮﺍﺑﺮﯼ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ .

اعدام را به آزادي كه ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺳﺎﺗﻢ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﺷﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﭼﺮﺍ؟ !!! ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ
درجه دو بودن ترجيح ميدهم . ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ ﻭ ﺗﺒﻌﯿﺾ ﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ.

هدیه ای برای عدالت کاری از: سهیل اکبرپور

رییس دفتر خامنه‌ای: ازدواج سفید شرم‌آور است و نسل مردم را حرام‌زاده‌ می‌کند



رییس دفتر رهبر جمهوری اسلامی، زندگی مشترک «زن و مرد یا دختر و پسر بدون عقد و ازدواج» را «شرم‌آور» خواند و با بیان این‌که «ازدواج سفید یعنی چه و محصول این زندگی چه می‌شود»، گفت: «دیری نمی‌رسد که مردمی که این نوع زندگی را برمی‌گزینند، نسل حلال‌شان از بین می‌رود و حرام‌زاده می‌شوند.»
محمد محمدی گلپایگانی امروز یکشنبه (۹ آذر-۳۰ نوامبر)‌ در مراسم افتتاح پروژه‌های "بنیاد برکت" (متعلق به ستاد اجرایی فرمان امام)‌ اظهار داشت: «دشمن با تمام قوا تلاش می‌کند تا فرهنگ و روابط خانوادگی مردم ما را منحرف کند و حاکم اسلامی باید با شدت با این نوع زندگی مقابله کند.»

بیانیه ائتلاف جهانی علیه مجازات مرگ در مورد حکم اعدام سهیل عربی: آزادی بیان جرم نیست


مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران عنوان می‌دارد «سهیل عربی» شهروند ایرانی به اتهام «سب النبی» (اهانت به پیامبر اسلام) به اعدام محکوم شده است. این تشکل حکم صادره برای این شهروند ایرانی را ناعادلانه دانسته و خواهان لغو فوری آن است.
یکی از سه وکیل مدافع آقای عربی در این رابطه به مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران گفت، شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی «مدیر خراسانی» روز ۸ شهریورماه سال جاری، با حضور ۵ قاضی پس از بررسی پرونده آقای عربی با ۳ رای موافق و ۲ رای مخالف به محکومیت آقای عربی بر اساس ماده ۲۶۲ قانون مجازات اسلامی جدید ایران رای داد و ایشان را به اتهام «سب النبی» به حد قتل یعنی اعدام محکوم کرد.
به گفته وکیل آین زندانی، آقای عربی اعترافات و اقاریر خود در دوره بازجویی را در دادگاه پس گرفته و آن‌ها را اخذ شده تحت فشار خوانده است با این حال قضات صادر کننده حکم، این موضوع را تحت عنوان «انکار پس از اقرار» نپذیرفته‌اند و اقاریر نامبرده در ایام بازجویی را مبنای صدور حکم قرار دادند.
آقای سهیل عربی، ۳۰ سال سن دارد و در آبان ماه سال ۱۳۹۲ توسط سپاه پاسداران بازداشت و مدت ۲ ماه را تحت بازجویی در بند ۲ الف این زندان و در سلول انفرادی به سر برد، بنا به محتویات پرونده آقای عربی مدیر هشت صفحه فیسبوکی مختلف بوده است، مطالب مندرج در این صفحات دلیل اصلی بازداشت ایشان و طرح اتهامات مذکور بر علیه این شهروند شده است.
با توجه به مهلت تعیین شده نهایی ۲۸ شهریورماه برای تجدد نظر خواهی، وکلای آقای عربی به مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران گفتند که قصد دارند در هفته آتی نسبت به تجدید نظر خواهی این پرونده اقدام نمایند، تیم وکلای آقای عربی معتقد است با توجه به اینکه آقای عربی تعمد و نیتی برای توهین نداشته است، بر اساس ماده ۲۶۳ قانون مجازات اسلامی می‌توان در مرحله تجدید نظر به کاهش این مجازات امیدوار بود.
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران عمیقا از اعمال مجازات اعدام که در معاهدات حقوق بشری تنها برای اتهامات جدی همچون نسل کشی در نظر گرفته شده است در چنین پرونده‌ای که ماهیت آن مبانی عقیدتی و بیانی دارد ابراز تاسف و نامیدی می‌کند، این تشکل صدور چنین حکمی را نشانه‌ای دیگر از عدم پایبندی و توجه دولت ایران به مقاوله نامه‌های حقوق بشری می‌داند و خواستار نجات آقای عربی از مجازات مرگ است.
همچنین این تشکل مطلع شده است که آقای عربی علاوه بر پرونده مفتوح در دادگاه کیفری استان که حکم اعدام را برای این زندانی در پی داشته است، دارای سه پرونده دیگر است که تماما از یک جنس هستند اما به دلیل صلاحیت رسیدگی، اتهامات در دادگاههای مختلف در حال رسیدگی است.
آقای عربی در یکی از پرونده‌های مذکور در دادگاه کارکنان دولت به اتهام توهین به رییس سابق دانشگاه علامه و همینطور حداد عادل، رئیس سابق مجلس شورای اسلامی در ابتدای سال جاری محاکمه شده و نهایتا به پرداخت ۵۰۰ هزار تومان جزای نقدی و تحمل ۳۰ ضربه شلاق محکوم گردیده است. پرونده مذکور در حال حاضر با اعتراض وکلای آقای عربی به دادگاه تجدید نظر ارجاع داده شده است.
در پرونده دیگری در ۱۲ شهریورماه سال جاری، آقای عربی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام «توهین به رهبری» و «تبلیغ علیه نطام» محاکمه و به اشد مجازات یعنی تحمل ۲ سال حبس تعزیری به خاطر توهین به رهبری و تحمل ۱ سال حبس تعزیری به خاطر تبلیغ علیه نظام محکوم شد.
در چهارمین تعقیب قضایی، پرونده‌ای به اتهام «توهین به ریاست جمهوری» برای ایشان در دادگاه عمومی و جزایی تهران مفتوح شده است که همچنان در حال رسیدگی است.
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران صدور حکم اعدام و نیز سایر پرونده‌های جاری بر علیه سهیل عربی را ناعادلانه خوانده و از گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد می‌خواهد با توجه ویژه به این پرونده که بزه انتسابی ماهیتی کاملا فکری و کلامی دارد از ظرفیت‌های موجود برای نجات وی از خطر مرگ استفاده کند، لازم به اشاره است اجرای بی‌رویه احکام اعدام در ایران بخصوص در نیمه نخست شهریورماه دست کم رشدی پنجاه درصدی را نشان می‌دهد.
دبیرخانه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران
۱۹ شهریورماه ۱۳۹۳ برابر با ۹ آگوست ۲۰۱۴

علی غزالی مدیرمسئول «بازتاب امروز» بازداشت شد


«علی غزالی» مدیرمسئول وب‌سایت بازتاب امروز و آینده آنلاین، توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد.
به گزارش هرانا به نقل از سحام نیوز؛ بازداشت وی به دلیل اعلام جرم «قطبی» رییس دادسرای فرهنگ و رسانه و با شکایت مدیرعامل بانک سپه و پورمحمد گل سفید صورت گرفته است.
سحام به نقل از صفحه فیس بوک بازتاب امروز نوشت: بازداشت وی از طریق سیستم‌های امنیتی مرتبط با دولت حسن روحانی صورت گرفته است.
این صفحه فیس بوکی مرتبط با مدیرمسئول وب‌سایت بازتاب امروز و آینده آنلاین اعلام کرده است که بازداشت آقای غزالی به دلیل افشاگری مفاسد اقتصادی صورت گرفته است.
به گزارش منابع آگاه، «علی غزالی» صبح روز شنبه ۸ آذرماه ۱۳۹۳ توسط وزارت اطلاعات بازداشت و به زندان اوین منتقل شده است.
پیش‌تر علی غزالی همزمان با استیضاح فرجی دانا وزیرعلوم، لیست چند صد بورسیه غیرقانونی اعطا شده در دولت محمود احمدی‌نژاد را در صفحه فیس بوک خویش منتشر کرده بود.

ضارب زنان در جهرم یک بسیجی است به همراه تصویر ضارب


طی هفته گذشته ۱۱ مورد از حمله به زنان و دختران در شهرستان جهرم درجنوب استان فارس باعث ترس و وحشت عمومی دراین شهر شد. زخمی شدن سه دانشجو و یکی از کارمندان دانشگاه جهرم و شکسته شدن شیشه‌های خوابگاه‌های دختران باعث ایجاد تجمع اعتراض آمیز دانشجویان این دانشگاه در روز سه شنبه ۴ آذرماه ۱۳۹۳ شد که البته هم‌زمانی این حملات با مسمومیت غذایی دراین دانشگاه باعث شد که عده‌ای این قضایا را مرتبط با هم بدانند.
به گزارش هرانا به نقل از سحام، متعاقب این اتفاقات جلسه شورای تامین شهرستان جهرم درفرمانداری این شهر با حضور نمایندگان دانشجویان برگزار شد و فرماندار این شهرستان، قول پیگیری جدی ناامنی‌های ایجاد شده درجهرم وایجاد گشت‌های منظم نیروی انتظامی دراطراف دانشگاه و خوابگاه‌ها را داد. خبر مسمومیت و مجروح شدن دانشجویان در بسیاری از خبرگزاری‌های محلی و کشوری منتشر شد، اما پس از ساعاتی همه آن‌ها خبر مجروحیت دانشجویان دختر با چاقو را از خبرهای خود حذف کرده و صرفا به بحث مسمومیت پرداختند.
ناامنی‌های جاری در شهرستان جهرم باعث شد که در‌‌نهایت دانشجویان از روزچهارشنبه کلاس‌ها را تعطیل کنند. درتمامی موارد، ضارب با چاقو به باسن دانشجویان دختر زده بود، اما درآخرین مورد دختری همراه با مادرش مورد حمله قرار گرفت که دراین حادثه، شکم این دختر جوان نیز مورد اصابت چاقو قرار گرفته بود. این در حالی بود که دوربین مداربسته ساختمانی واقع درخیابان شهید مطهری، کوچه نارنجی شهرستان جهرم، از این واقعه فیلم‌برداری کرده بود و ضارب را به همراه یک خودرو سمند سفید (خودروی پدر متهم) نشان می‌داد.
با پیگیری‌های نیروهای انتظامی سرانجام فرد ضارب در روز پنج‌شنبه ۶ آذرماه ۱۳۹۳ دستگیر شد. ضارب محمد بهشتی فر۲۲ ساله و عضو بسیج «قطب آباد» از توابع جهرم است. گفته می‌شود پدر وی سرهنگ پاسدارجلیل بهشتی فر (جلیل اسفریزی) است که درحال حاضرفرمانده بسیج قطب آباد (روستایی در فاصله ۱۰ کیلومتری جهرم) می‌باشد.
صبح روز گذشته متهم به همراه دادستان جهرم و مقامات اطلاعات این شهرستان درشهرک انقلاب (منزل مسکونی خانوادگی متهم) برده شد و درحال بازسازی صحنه جنایت‌های صورت گرفته مشاهده شده است. وی تاکنون از معرفی هم‌دستانش به مقامات قضایی شهرستان جهرم خودداری کرده است.
برخی افراد و محافل در دو روز گذشته تلاش کرده‌اند که وابستگی وی به بسیج را انکار کنند، اما سوابق و فعالیت‌های وی دربسیج قطب آباد جای هیچ‌گونه شک و شبهه‌ای را در خصوص عملکرد وی باقی نمی‌گذارد.
بنا به گزارش منابع سحام، ناامنی‌های جاری در شهرستان جهرم باعث شد که در‌‌نهایت دانشجویان از روزچهارشنبه کلاس‌ها را تعطیل کنند. درتمامی موارد، ضارب با چاقو به باسن دانشجویان دختر زده بود، و با مانتو تردد می‌کرده‌اند.
محمد بهشتی فر گفته که این اقدامات را پس از شنیدن صحبت‌های یکی از روحانیون که «ریختن خون بدحجاب را مباح شمرده است» انجام داده و هدف وی «اقدام عملی برای نهی ازمنکر» بوده است.
در بازجویی‌های اولیه وی هدف خود از این اقدامات را مبارزه با بدحجابی ذکر کرده و گفته است اهداف وی زنان و دخترانی بوده‌اند که حجاب کامل با چادر نداشته و با مانتو بوده‌اند.
گفتنی است پس از شناسایی وی، بلافاصله گزارشی مبنی بر «عدم سلامت روانی» وی تهیه و برای تایید به پزشکی قانونی ارسال شده تا از هرگونه مجازات شدید قضایی جلوگیری به عمل آید.
خواسته صریح مردم و دانشجویان و افراد مضروب شده در شهرستان جهرم، رسیدگی دقیق به این پرونده و مشخص شدن عاملان احتمالی همراه یا تحریک کنندگان وی به این اقدامات هستند.
Mohamad-beheshtifar-saham-news

۱۳۹۳ آذر ۶, پنجشنبه

علت مرگ «شهید‌ فتنه» جراحی زیبایی بوده است


«بنیاد شهید» علت مرگ علیرضا ستاری٬ عضو گردان‌های امنیتی «امام علی» که مقام‌های جمهوری اسلامی از وی به عنوان یکی از «شهدای فتنه» نام می‌برند را «جراحی زیبایی» اعلام کرده است.
به گزارش هرانا به نقل از تارنمای “دیگربان”، علیرضا ستاری که به عنوان عضو بسیج در سرکوب اعتراض‌های سال ۸۸ نقش داشت بهمن ماه سال ۹۲ در پی یک عمل جراحی زیبایی «لیپوساکشن» درگذشت.
در آن زمان سازمان بسیج و سپاه پاسداران و رسانه‌های وابسته به آنها مدعی شدند که وی به خاطر «جراحت‌های» ناشی از ضرب و جرح معترضان جان باخته است.
مادر علیرضا ستاری پس از گذشت حدود ۱۰ ماه به طوری تلویحی گفته بنیاد «شهید» علت مرگ فرزندش را عمل «جراحی زیبایی» می‌داند و حاضر نیست وی را به عنوان «شهید» قبول کند.
وی بی‌آنکه به نوع عمل جراحی فرزندش اشاره‌ای کند افزوده وی برای ادامه زندگی «ناچار» به انجام این جراحی بوده است.
مادر علیرضا ستاری اضافه کرده فرزندش جانباز «۷۵ درصد» سپاه بوده٬ اما «بنیاد شهید» وی را جانبار «۴۰ درصد» می‌داند و «منکر شهادت» است.
وی از مقام‌های مسئول پرسیده «اگر فرزندم شهید نیست چرا او را در قطعه شهدا دفن کرده‌اند؟ چرا وقتی قرار بود از نام او استفاده‌ای بشود، در بوق و کرنا اعلام شد؟ خبرسازی شد؟»

درواکنش به دروغ سازی رسانه‌های امنیتی، تصویردادنامه سهیل عربی منتشر می‌شود ...به همراه تصویر حکم





به گزارش هرانا به نقل از سحام، یکی از این وب‌سایت‌ها، سایت امنیتی دانا است. این وب‌سایت درگزارشی ویژه، ضمن رد اتهام توهین به پیامبر، حکم اعدام سهیل عربی را اتهام «تجاوز به عنف» اعلام کرده است. اتهامی که پیش‌تر درباره «محسن امیراصلانی» توسط رسانه‌های وابسته به مراجع امنیتی و قضایی درایران اتفاق افتاد و با اطلاع رسانی به موقع، این پروژه امنیتی ناکام ماند.
به نظر می‌رسد رسانه‌های حکومتی برای اعدام زندانیان عقیدتی، احتیاج به مستمسک‌های دیگری دارند تا در مجامع جهانی وانمود کنند اعدام زندانیان عقیدتی نه به خاطرعقیده‌شان، بلکه برای اتهامات کیفری آن‌ها صورت می‌گیرد.
مطابق نص صریح حکم دادگاه، اعدام سهیل عربی نه به خاطر تجاوز به عنف، بلکه به خاطر اتهام دیگری که «سب النبی» خوانده شده، می‌باشد.
متن صریح قانون مجازات اسلامی صراحت دارد که اگر سب کننده به پیامبر اسلام ازعمل خود در دادگاه اظهار پشیمانی کند، حکم اعدام برای وی قابل اجرا نمی‌باشد و این حکم به ۷۴ ضربه شلاق تبدیل می‌شود. مطابق نص صریح این دادنامه، سهیل عربی اقرار کرده که از عمل خود پشیمان است و برابر قانون مجازات اسلامی، اجرای حکم اعدام برای وی، توجیه قانونی و شرعی ندارد و مجازات اعدام وی مطابق قانون مجازات اسلامی و احکام شرعی باید به ۷۴ ضربه شلاق تبدیل شود.
Soheil-Arabi-saham-news1
Soheil-Arabi-Dadnameh-Saham-News1
Soheil-Arabi-Dadnameh-saham-news2

۱۳۹۳ آذر ۵, چهارشنبه

به ياد ريحانه جباري


طرحي از عليرضا تبريزي
دختر قهرمان ايران زمين كه يك اطلاعاتي سفاك و متجاوز را به خاك افكند
و در دفاع از شرف انساني خود سر بدار شد.

ارسال پرونده قضات کهریزک به دادگاه کیفری


وکیل اولیای‌دم روح‌الامینی از ارسال پرونده قضات کهریزک از دیوان عالی به دادگاه کیفری استان تهران خبر داد.
به گزارش هرانا، میرمجید طاهری در گفت‌وگو با ایسنا، با بیان این مطلب، گفت: هفته گذشته به شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران مراجعه کردم و مطلع شدم پرونده از سوی دیوان عالی به دادگاه کیفری ارسال شده است.
وی ادامه داد: گویا پرونده برای تعیین شعبه هم‌عرض نزد افتخاری سرپرست دادگاه‌های کیفری استان تهران است.
وکیل مدافع اولیای‌دم روح‌الامینی با بیان اینکه هنوز نظر دیوان عالی به ما اعلام نشده است، گفت: فقط به ما گفته شد که شعبه ۹ دیوان عالی اشکالات جزیی نسبت به حکم صادره از سوی شعبه ۷۶ گرفته که باید در شعبه هم‌عرض رسیدگی شود. حال اینکه به کدام قسمت از این حکم اشکال وارد شده را نمی‌دانم.
رسیدگی به پرونده قضات کهریزک با برگزاری ۱۱ جلسه دادگاه انجام شد و اوایل تیرماه سال ۹۲ از سوی شعبه ۷۶ دادگاه کیفری رای مته‌مان پرونده کهریزک صادر شد.
پس از ابلاغ حکم، برخی از متهمان و شکات به آن اعتراض کردند تا پرونده جنجالی قضات کهریزک به مرحله بررسی اعتراض در دیوان عالی کشور برسد.

بازداشت مصطفی ره پیش در ابوموسی


بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز یکشنبه، ۲ آذرماه نیروهای اطلاعات سپاه به منزل مسکونی مصطفی ره پیش مراجعه نمودند و به خانواده‌ی وی گفتند که او برای پاره ای از توضیحات باید به اطلاعات سپاه پاسداران در جزیره‌ی ابوموسی مراجعه نماید.
آقای ره پیش، پس از مراجعه به اطلاعات سپاه به همراه پدرش، بازداشت شد.
این در حالیست که مصطفی ره پیش، ۲۹ ساله، فرزند ابراهیم. پیش‌تر و در پی بازداشتش در سال ۱۳۸۳ به ۱۲ سال حبس محکوم شده بود و پس از گذراندن ۷ سال از حکمش، از زندان آزاد شده بود.
اتهامات وی توسط دادگاه انقلاب مواردی منجمله «اقدام علیه امنیت ملی»، «جاسوسی» و  «خروج غیرقانونی از مرز» ذکر شده بود.

۱۳۹۳ آذر ۳, دوشنبه

از خوابیدن روی درخت تا انتقال به «سرپناه»


گزارشی از وضعیت دختری که در ۱۵ سالگی پس از بارها تجاوز حامله شد

لیلا برای فرار از جامعه روی درخت رفته. شب‌های متوالی بدن نحیفش را بالا کشیده. با یک‌لا ملحفه در سرمای پاییزی تهران کز کرده روی شاخه‌های نه‌چندان مطمئن، از ترس آزار و اذیت؛ تجربه‌ای هولناک که بارها‌ و بار‌ها دچارش شده؛ بی‌صدا، بی‌فریاد با زخم‌های عمیق بر تن و روحش.
به گزارش هرانا به نقل از روزنامه شرق؛ کلا چهارماه طول کشیده؛ چهارماه که از دختر ۱۵ساله خانه تبدیل شود به مادر ناشنوا در چهارمین روز ترک شیشه و هرویین؛ در سرپناه شبانه زنان معتاد و کارتن‌خواب.
سعی می‌کنند با ایماواشاره او را متوجه سوال‌هایم کنند. خودش اما صدایش درنمی‌آید که تنها دست‌هایش می‌چرخند و آوا‌ها از دهانش خارج می‌شوند؛ گنگ‌ومبهم. می‌فهمم خانه‌شان شهریار بوده است؛ پدرش نقاش، مادرش خانه‌دار. پدرش در اثر یک تصادف می‌میرد، مادرش سه‌ماه بعد سکته می‌کند و در آن زمان لیلا تنها در خانه بوده و صدایی نداشته به اورژانس زنگ بزند. هرچه با برادر‌هایش تماس می‌گیرد جواب نمی‌دهند تا مادر جلو چشمانش جان می‌دهد. قصه‌اش به اینجا که می‌رسد، اشک‌هایش سرازیر می‌شود؛ اشک‌هایی که خیال بندآمدن ندارند. کسی را یارای تسلایش نیست. غمش در کنار درد و بیقراری چهارمین‌روز ترک هرویین و شیشه برای مادری ۳۵کیلویی که چهارماهه هم باردار است، طاقت‌فرساست.
پروانه؛ دختر بهبودیافته‌ای که اولین‌بار لیلا را به سرپناه شبانه «تولد دوباره» آورده، با هیجان می‌گوید: «خودم فیلمش را دیدم، تو کوچه اوراقچی‌ها خوابیده بود از ترسش. دم‌دمای صبح بوده انگار. فیلمش را گرفته بودند. خودم فیلمش‌رو دیدم علنا. ببین مردم این منطقه چه‌جوری هستن؟ تو تاریک‌روشن هوا ازش تو خواب فیلم‌گرفته بودن. دنبال سوژه‌ن دیگه.»
صدا‌ها درهم گم می‌شوند. هرکس چیزی می‌گوید. لیلا با سه‌تا برادرش زندگی می‌کرده است. یکی متاهل است و دوتا مجرد. برادر را که ادا می‌کند، دوانگشت دودستش را به نشانه پیوند در هم گره می‌زند. ادای فرار را با دوانگشت در حال حرکت درمی‌آورد. ادای کتک و زاری را که درمی‌آورد، انگشت‌هایش را بر صورتش می‌کشد. «دریا» ایماواشاره‌هایش را ترجمه می‌کند: «برادر‌هایم زیاد من را کتک می‌زدند. برادرم به من شک کرد.» ادای بریدن مو را درمی‌آورد. «مو‌هایم را برید. کتکم زد.» شکی که حاصلش فرار لیلا از خانه بوده و این، نقطه آغاز تراژدی زندگی دخترک می‌شود؛ کتکی که هنوز هم گویا آثارش روی بدنش هست: «زمانی که آمد اینجا جای ضرب‌وشتم روی بدنش هنوز باقی مانده بود. با سیم کتکش زده بودند و گوشت بدنش کنده شده بود.» اولین‌بار چطور آمدی «شوش» لیلا؟ اولین‌بار را با یک نشانش می‌دهد. کسی او را آورده و اینجا وسط میدان «شوش»‌‌ رها کرده. چه کسی؟ معلوم نیست. «شوش» را می‌تواند ادا کند. شینی بلند. اینجا همین حوالی «لوکیشن» لابد قصه است؛ قصه‌ای با انبوهی سیاهی‌لشکر، اراذل‌واوباش، معتادان و زنان خیابانی «شوش».
اولین کام را چه‌زمانی گرفته معلوم نیست. سر درددلش باز شده، کاری به سوال‌های من ندارد. قصه خودش را روایت می‌کند. در پارک؛ حیران و سرگردان می‌چرخیدم. التماس می‌کردم. کف دست‌هایش را به نشانه‌ای التماس برهم می‌گذارد. سرش را خم می‌کند. چشمانش‌‌ همان زاری التماس را دارند. «گشنم بود؛ خواهش کردم به من غذا بدن. در خونه مردم‌رو زدم گفتم سردمه اجازه بدین بیام تو…. با سیلی‌ زدن تو صورتم و گفتن برو. برو از اینجا.»
مسوول سرپناه می‌گوید: «یک‌ماه اول لیلا را در یک خانه نگه داشته بودند و از او سوءاستفاده می‌کردند.»
این‌ها را که می‌گوید، پروانه به حرف می‌آید که: «تو اون خونه بوده که میم‌ می‌ره اونجا و باهاش آشنا می‌شه. ساقی بوده مواد می‌برده اونجا. بعد هم دلش سوخت که اونجا ازش سوءاستفاده می‌کردن از اون خونه آوردش بیرون. موادش را براش نگه می‌داشت. ولی کاری کرد که مواد نکشه. چون تو اون خونه معتادش کرده بودن. من از روزی که دیدمش تو «شوش» بود. یک موقع کاری چیزی داشت گشنه‌اش بود یا هرچی من و مهدی بهش کمک می‌کردیم. تا اینکه میم‌ گیر کرد، میم را بردند کمپ و این موند تو خیابان.»
پروانه لابه‌لای اشک‌های روان لیلا ادامه می‌دهد، ضجه‌هایش: «شب اول بعد از رفتن میم موند تو خیابون اما فرداشبش که دیدم این‌جوریه آوردمش اینجا. تو این منطقه باید یکی بالای سر آدم باشد اگه نباشه همه می‌خوان همه‌جوره سوءاستفاده کنن. منم دیدم اینطوری شد، می‌خوان ازش سوءاستفاده کنن. جایی جز اینجا بلد نبودم خدایی. زمان ما این خوابگاه و اینا نبود که ما به این بدبختی افتادیم. جاومکان نداشته باشه مصرف‌کننده هم باشه به‌عنوان اینکه بیا جا بدیم بهت، مواد بدیم بهت، آخرش به سوءاستفاده ختم می‌شه. من خودم سنم یکم از این بالا‌تر بود این تجربه‌هارو کردم. این نمی‌تونه از خودش دفاع کنه زبون نداره نمی‌تونه داد بزنه.»
صدای گریه لیلا در اتاق می‌پیچد. نفسش‌ لابه‌لای هق‌هق‌ها گیر می‌کند. زن‌های خوابگاه او را در آغوش می‌کشند تا کمی آرام‌تر شود. دستش را می‌گیرم. تازه یادم می‌افتد که کودک است و دستان کودکی‌اش را گرفته‌ام؛ کودکی که در چهارماه پیش و لابه‌لای درد‌ها جامانده. انگشتانش ظریف و کوتاهند، نقطه‌هایی از لاک‌نقره‌ای روی دست‌هایش جامانده.
دریا در جست‌وجو ی راهی برای آرام‌کردنش با ایماواشاره و صدا می‌گوید: «لیلا اول خدا، انگشت را می‌گیرد به سمت آسمان. رو می‌کند به ثریا اون مادر، من خواهر این‌ها همه دوست.»
«قلبم می‌زند.» با مشتی که روی سینه‌اش می‌گیرد، این را می‌گوید. هرزمانی‌که یاد پدر و مادرش می‌افتد، این‌شکلی می‌شود. لیلا به لرزه می‌افتد. نبضش را می‌گیرند. آب‌قند بهش می‌دهند. پتو می‌پیچند دورش. روز چهارم ترک مواد است. هرویین و شیشه را با هم کنار گذاشته. دردهای فیزیکی هرویینش کنار رفته. الان بی‌قراری شیشه مانده.
ثریا می‌گوید: «روز چهارم و روز هفتم سخت‌ترین روز‌های ترک شیشه است.» اینجا همه همدردند.
دریا ادامه می‌دهد: «لیلا سه‌درد دارد؛ درد خماری و نسخی و درد بچه‌اش و درد سوم اینکه لال است و نمی‌تواند دردش را بگوید. کارهای بچه‌اش در حال پیگیری است، از طریق قوه‌قضاییه و پزشکی‌قانونی کشور. با پزشکی‌قانونی از طریق دادستانی در حال انجام است اگر دیر هم شود انجام می‌دهند.»
پروانه تعریف می‌کند که: «من یک‌بار با قفل فرمون کتک خوردم سر این. یک‌بار اومدن ببرنش رفتیم دعوا با قفل‌فرمون مارو زدن.» ثریا پی حرفش را می‌گیرد که «آوردنش به مرکز به این راحتی نبود. خیلی‌ها اومدن اینجا دنبالش. تهدیدمون کردن. شیشه‌های مرکزرو شکستن. سنگ‌بارون‌کردن مرکزرو شبانه…
مردای پارک خود ما رو هم تهدید کردن. همین بار دوم ساعت ۵/۱شب آوردیمش. چهارشب پیش برای بار دوم آوردیمش. بچه‌های اینجا از بیرون خط‌گرفتن، پروندنش. ترسونده بودنش که تحویل مامورا می‌دنت. می‌ندازنت زندان. این بهونه بود که ببرن و ازش سوءاستفاده کنن. برای اینکه باهاش کاسبی کنن. بار دوم با مامور رفتیم پارک «شوش» برش گردوندیم. سه‌روز تمام منطقه‌رو زیرپا گذاشتیم که پیداش کنیم.»
در این مدت چه بر لیلا گذشته بود؟ «حدود ۱۵، ۲۰روز بیرون بود. وضعیت جسمیش شبیه دفعه اولی بود که اینجا آوردیمش. تا مدت‌ها درگیر جراحت‌هایش بودیم.»
«۲۰روز پیش که فراریش دادند، برایش سمعک گرفته بودیم. داشتیم پیگیری می‌کردیم. فقط باید می‌بردیم بهزیستی قالب گوشش را می‌گرفتیم که متاسفانه آن موقع فراری‌اش دادند از مرکز.»
قرصی به اصرار می‌دهند بخورد، حالا دیگر گریه لیلا تبدیل به مویه شده است.
لیلا دست‌هایش را به حالت دعا می‌آورد بالا و چیزی می‌گوید. دریا تکرار می‌کند: «خدایا کمکم کن.»
آزمایش «اچ‌آی‌وی» و «هپاتیت» او منفی بوده اما کم‌خونی دارد. ۳۵کیلو وزنش است.
اصالتا اهل شمال‌شرق ایران هستند. می‌رود عکس پدر و مادرش را می‌آورد. دوتا عکس ۳در۴، در قاب کوچک عکس‌ها، پدر و مادر جوانند و جدی. عکس مادرش را می‌گیرد کنار صورتش. می‌گوید شبیه مادرم هستم. با صورتی کشیده، لب‌های درشت و چشم‌های ریز مثل لیلا. از آرزوهای لیلا که می‌پرسم لبش به خنده باز می‌شود با‌‌ همان زبان ایماواشاره. دست‌هایش را می‌گذارد روی گوش‌هایش و سرش را تکان می‌دهد و می‌خندد: «دوست دارم بازی کامپیوتری، هندزفری و سمعک داشته باشم. ساعت بزرگ طلایی داشته باشم. مثل ساعت معلمم.» دستش را می‌گذارد روی مچ دستش. ادای رقصیدن درمی‌آورد برای گفتن عروس‌شدن و با خوشحالی می‌فهماند دوست دارد عروس شود. «چون من پدر و مادر ندارم دوست دارم بچه به دنیا بیارم.» شکمش را بزرگ می‌کند. «مادر بچه‌م بشوم. شوهر داشته باشم که بابای بچه‌م شود. من بابا ندارم، بچه‌م بابا داشته باشد.»
دوست دارد خانه بگیرد و هیچ مردی را به خانه‌اش راه ندهد. نشان می‌دهد که از چشمی در بیرون را نگاه می‌کند و مردان را راه نمی‌دهد. انگشت سبابه‌اش را به نشانه نه تکان می‌دهد. به ما تعارف می‌کند با دست‌هایش، «اما شما بیایید» انگشتانش را گره می‌زند: «شما دوستانم هستید.»
در حال رفتنیم که سوگند می‌آید داخل. ۱۷ساله و بسیار زیباست. یکی از زنان کارتن‌خواب او را آورده. دیشب را در پارک خوابیده است. مادرش را ماموران در حال حمل موادمخدر گرفته‌اند و صاحبخانه او را از اتاق نقلیشان انداخته بیرون. اعتیاد ندارد. کار دریا و ثریا ادامه دارد. این‌بار تلاش برای نگه‌داشتن سوگند در این سرپناه.