۱۳۹۳ آبان ۲۶, دوشنبه

ستاره جوان کشتی فرنگی ایران در زندان کرمانشاه خودکشی کرد






دارنده‌ی مدال طلای بازی‌های آسیایی گوانگجو در رشته‌ی کشتی فرنگی، بعد از دو سال حبس در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه به اتهام قتل، با خودکشی به زندگی خود پایان داد.

به نوشته‌ی خبرگزاری "فارس"، بابک قربانی، تیرماه سال ۹۱ «به همراه برادرش -که از قهرمانان کشتی آزاد است- برای تفریح به دریاچه‌ای در نزدیکی کوه بیستون کرمانشاه رفته بود که پس از درگیری با افراد حاضر در آن محل با اسلحه مرتکب قتل شد».

این خبرگزاری نوشته که آقای قربانی شنبه‌شب (۲۴ آبان-۱۵ نوامبر) «مقدار زیادی» قرص مصرف و اقدام به خودکشی کرد و انتقال وی به بیمارستان نیز نتوانست مانع مرگ وی شود.

مهدی رستم‌پور روزنامه‌نگار ورزشی و مفسر کشتی در یادداشتی که در "رادیو‌فردا" منتشر شده، «قهرمانی جوانان آسيا، قهرمانی بزرگسالان آسيا، قهرمانی جوانان جهان، قهرمانی جام جايزه بزرگ فدراسيون جهانی، قهرمانی بازی‌های آسيايی گوانگجو و قهرمانی جام جهانی» را از جمله "افتخارات" بابک قربانی تا قبل از ۲۲ سالگی و دوران زندان عنوان کرده است.

او نوشته که "ابهامات" پرونده‌ی بابک قربانی «به خاطر ترس از خون‌خواهی طرفين و دامنه‌دار شدن ماجرا رسانه‌ای نشد».

آقای رستم‌پور ماجرا را این‌گونه شرح داده است: «تير ۱۳۹۱ بابک و محمد قربانی قهرمانان کشتی فرنگی برای شکار به ارتفاعات کرمانشاه رفته بودند. در مسير بازگشت و از فرط خستگی، جايی را مناسب شنا می‌يابند. لحظاتی بعد ممانعت افراد حاضر در محل، منجر به درگيری فيزيکی شد و سپس تيراندازی با تفنگ شکاری. اطلاعات دقيقی از سوی مراجع رسمی منتشر نشد اما برخی منابع غير رسمی و افراد منتسب به طرفين درگير، خبر دادند که مقتول به محمد قربانی حمله‌ور شده و بابک هم برای دفاع از برادرش شليک کرده است.»

بابک قربانی در یکی از معدود مصاحبه‌های انجام‌شده در زمان زندانی‌ بودنش درباره حادثه گفته بود: «کاش پايم می‌شکست و راهی کوهستان نمی‌شدم. قبل از عزيمت، ناخودآگاه به مادرم گفتم حلالم کند. آرزو دارم روزی مدال المپيک را به مادر سجاد اهدا کنم، اما اگر جای خانواده متوفی بودم هم بابک قربانی را نمی‌بخشيدم. کاش عکس اين قضيه اتفاق افتاده بود و امروز جای سجاد، من در خانه ابدی بودم.»

محمد قربانی قهرمان فوق سنگين ايران هم گفت «اگر می‌دانستم بابک در يک لحظه از ترس، مرتکب خطا خواهد شد، خود را جلوی او می‌انداختم تا جوان مردم پرپر نشود.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر